سي ام دسامبر سال 1120 ميلادي فريدون شاه شروانشاه ( شاه منطقه اي در قفقاز جنوبي كه استالين آن را جمهوري آذربايجان نام نهاد) در جنگ با گرجستاني ها كشته شد و پسرش منوچهر برجاي او نشست. این خاندان كه از سوي دولت ساسانيان به حكومت قفقاز جنوبي منصوب شده بودند پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی ایران، با حفظ زبان پارسی و دین زرتشتی به حکومت خود بر آن منطقه (از قرن سوم میلادی ـ دوران اردشیر پاپکان تا سال 1538) ادامه داده بودند که مورخان از آنان به عنوان دودمان شروانشاهيان (شیروانشاهیان) یادکرده اند. این دودمان اواخر قرن هفتم ميلادي هنگامی که قلمرو خودرا معرض حمله یک فرمانده نظامی عرب دید با او سازش کرد و به همینگونه قرنها بعد با مغول و تیموریان، ولی دربرابر حملات شيخ جنید و شيخ حیدر پدر بزرگ و پدر شاه اسماعیل صفوی مقاومت کرد که هر دو در جنگ کشته شدند. شاه اسماعیل در سال 1501 به انتقام خون پدر بزرگ و پدر، باکو پایتخت شروانشاهان را تصرف و کاخ و گورستان سلطنتی آنجارا ویران ساخت. شاه طهماسب پسر شاه اسماعیل بود که دودمان شروانشاهیان را در سال 1538 برانداخت و برادر خود القاص میرزا را بر جای آنان نشاند. خاقانی و نظامی از شعرای معروف دوران شروانشاهیان هستند. پایتخت شروانشاهیان نخست شماخی بود که آن را به باکو منتقل کرده بودند.
کمبوجیه پسر بزرگ کوروش هخامنشی مردی شجاع و بی نهایت زیبا و قوی پنجه بود. پس از مرگ پدر به قصد آرام کردن غرب امپراتوری ایران که همواره دچار حمله یاغیان و شورشیان بود عازم مصر و آفریقا شد در سال ۵۲۱ (پیش از میلاد) گئومات مغ از اعتماد برادر کمبوجیه سوء استفاده نموده و بردیا را مسموم ساخته و او را از پای در آورد. در این زمان کمبوجیه مصر را فتح نموده و در سرحدات آفریقا (شمال تونس و لیبی امروزی) می تاخت. گئومات برخی از جنایت پیشگان را اجیر کرده و به جان رییش سفیدان و بزرگان ایران افتاده و آنها را با ترفندهای گوناگون از پای در می آورد. یکی از رییش سفیدان که به راز گئومات پی برده بود به پسر بزرگ خویش جریان را گفت و از او خواست خودش را به سپاه ایرانزمین برساند و توطئه گئومات را بر ملا سازد و از پسر خواست زود عازم این سفر طولانی شود و گفت حتما دیر یا زود گئومات به سراغ من هم خواهند آمد چون آنها به رسم یونانیان ، وجود بزرگان عشایر را تحمل نمی کنند تا بدین گونه همه مردم را به زیر یوغ خویش کشند. به قول اندیشمند کشورمان ارد بزرگ : نخستین گام بهره کشان کشورها ، ابتدا نابودی بزرگان و ریش سفیدان است و سپس تاراج دارایی آنها. پسر آن ریش سفید شب روز تاخت و اسبهای بسیاری در این سفر از پای در آمدند تا خودش را به صحرای خشک سینا رسانید در بین راه گرفتار یاغیان و دزدان شد و گریخت هر چند سه تیر زهرآگین بر دست و پشتش فرود آمد در سیاهی شب به پشت دروازه خاوری مصر رسیده بود با خون خود بر دروازه شهر نوشت (( بردیا کشته شده است )) کمبوجیه چون خبر مرگ برادر را شنید به سوی پایتخت تاخت بدبختانه در نزدیکی دمشق با مکر و سم دیو سیرتان از پای درآمد.
یونانیان به رهبری تاریخ نویسانی همچون هردوت بسیار کوشیدند کمبوجیه را نفی و بد جلوه دهند حتی به دروغ گفتند او با خواهر خویش ازدواج نموده و حتی او را کشته است بسیاری از دروغ های دیگر تا بدین گونه ایرانیان را از داشتن جوانی رشید و فرهمند تر از اسکندر محروم سازند. و شوربختانه هنوز هم بسیاری این تهمت ها را نقل قول می کنند همانند تهمت قتل سورنا به دست ارد اشکانی ، که اینها همه دروغ است و دلیل این تاریخ سازی های یونانیان و رومیها ، نابود کردن اسطوره های عزت و سربلندی تاریخ ایران است. اسکندر مقدونی در روزهای آخر عمر خویش می گوید : آرزو داشتم همچون کمبوجیه در جوانی جهانگشایی کنم اما سرزمینی که من فتح کردم یک ساتراپ (ایالت) کمبوجیه هم نشد.
یونانیان و رومیها از هر پادشاه ایرانی ضربه مهلک تری خورده اند برایش جنایت نویسی !های بیشتری کرده اند همانند کمبوجیه ، خشایارشاه ، ارد دوم و...
گوشت بوقلمون بدون پوست، به طور طبیعی چربی کمی دارد که معادل 1 گرم چربی در هر 30 گرم گوشت است، لذا کسانی که دارای رژیم غذایی کم چربی هستند، میتوانند از آن استفاده کنند.
150 گرم گوشت بوقلمون حدود نیمی از اسید فولیک مورد نیاز روزانه را تامین می کند. همچنین منبع خوبی از پروتئین، سلنیوم، روی و پتاسیم و ویتامینهای B1، B3، B6 و B12 و اسید آمینه تریپتوفان است.
بوقلمون کلسترول بد خون را کاهش میدهد، آرامش و سرحالی ایجاد میکند، از سرطان جلوگیری میکند، ترشح هورمون تستوسترون را افزایش میدهد، سیستم ایمنی را تقویت میکند.
گوشت سفید و بدون پوست بوقلمون، یک ماده غذایی با پروتئین بالا و چربی کم است. کسانی که باید غذاهای کم چرب بخورند، میتوانند از قسمت سفید گوشت بوقلمون استفاده کنند.
حال هر یک از اثرات مفید گوشت بوقلمون بر سلامتی بدن را به طور جداگانه برایتان توضیح می دهیم.
ادامه مطلب...
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود.
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: «الذين آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».
وقتی هوا سرد می شود تمایل افراد به خوردن غذاهای گرم و پُرکالری بیشتر می شود. کله پاچه یکی از این نوع غذاها است. غذایی سنتی و ایرانی که در طول سال نیز طرفداران خاص خود را دارد و اغلب غذای محبوب نسل قدیم است و البته طبع نسل جوان نیز آن را می پسندد.
این غذا بسیار چرب و پُرانرژی است. ویژگی اصلی این غذا پروتئین بالا و باکیفیت آن است. پروتئین ها مواد مغذی ای هستند که در رشد، ترمیم و ساخت سلول ها و بافت های بدن نقش مهمی به عهده دارند و مصرف نوع حیوانی آن ها به مقدار لازم برای تمام گروه های سنی توصیه می شود.
به طور کلی کله پاچه از پختن سر، دست و پای گوسفند تهیه می شود. اجزای این غذا نیز شامل بناگوش، زبان، مغز، چشم، گوشت صورت و پاچه است. آب این غذا به عنوان پیش غذا بههمراه نان خورده می شود. کله پاچه غذایی دیرپز بوده و طبخ آن زمان زیادی طول می کشد. این غذا را گاه برای هضم سریع تر با آبلیمو و دارچین میل می کنند و بهترین زمان مصرف آن نیز صبح است. مصرف نامتعادل و نابجای غذاهایی چون کله پاچه به دلیل چربی های اشباع و کلسترول بالا می توانند خواب شبانه را مختل کنند. این غذا به دلیل آن که سنگین و دیرهضم است باعث مشکلات گوارشی و کم خوابی می شود.
ادامه مطلب...
مشاغل و حرفه ها بخش مهمی از زندگی ما هستند همراه با ایجاد یک منبع درآمد مشاغل به ما کمک می کنند تا خواسته های شخصی خود را برآورده کنیم. شبکه های اجتماعی شکل دهیم و به جامعه خدمت کنیم.
● استرس در کار
حتی شغل های رویایی هم دارای لحظه های پراسترس انتظارات کاری و سایر مسئولیت ها می باشند. برای برخی افراد استرس محرکی است که انجام بعضی کارها را حتمی می سازد. به هر حال استرس محیط کاری می تواند به راحتی زندگی شما را تحت تاثیر قرار دهد ممکن است به طور مداوم در مورد یک پروژه خاص نگران باشید از رفتار نادرست یک همکار یا سرپرست احساس ناخوشایندی داشته باشید یا آگاهانه و به امید کسب یک ترفیع بیش از حد توانتان کاری را بپذیرید.
چنانچه شغلتان را در راس همه امور خود قرار دهید روابط شخصی تان تحت تاثیر قرار گرفته و با فشارهای کاری ادغام می شود. از کار برکنار شدن تغییرات مدیریتی و سازماندهی می تواند امنیت شغلی فرد را آشفته سازد مطالعه یک محقق نشان داده است که تنها شایعه ای در مورد تعطیلی کارخانه باعث افزایش فشار خون و تپش قلب کارگران شد. همچنین تحقیقات نشان می داد که صدمات وآسیب های محیط کاری در سازمان ها و شرکت هایی که با سمت خصوصی شدن پیش می روند افزایش می یابد.
● چه می توان کرد؟
خوشبختانه راه های زیادی برای کنترل استرس شغلی وجود دارد. یکی از بهترین روش ها تغذیه مناسب است همچنین می توان از راه های زیر هم استفاده نمایید:
۱) از بیشترین مقدار تنفس واستراحت در یک روز کاری بهره ببرید حتی ۱۰ دقیقه استراحت به دیدگاه ذهنی شما طراوت می بخشد قدری پیاده روی کنید. چشم هایتان را به آرامی ببندید وچند نفس عمیق بکشید.
۲) استانداردهای قابل قبولی را برای خود و دیگران در نظر بگیرید. انتظار کمال مطلوب را نداشته باشید وبا کارفرمایتان درمورد وضعیت شغلی خود صحبت کنید.
۳) در کارهای گروهی شرکت کنید زیرا هم برای سلامتی بدنتان و هم برای سلامتی روانتان مطلوب است.
|
برنو بلند و كوتاه ساخت ايران |
هفتم بهمن ماه 1309 (27 ژانويه 1930) درپي يك بررسي طولاني، شاه وقت كه فرمانده كل نيروهاي مسلح بود موافقت كرد كه «ماوزر Mauser» ساخت آلمان پس از يك دوره آزمايش چندساله، تفنگ رسمي ارتش ايران شود. اين آزمايش روي ماوزرهاي «وي. زي 24 ـ VZ » يعني ماوزر ساخت سال 1924 صورت گرفت و ستاد ارتش در سال 1934 (1313) به آن نمره قبولي داد. از آن پس ماوزر كه توليد انبوه آن از سال 1898 (110 سال پيش) در «اوبرنادورف» آلمان آغاز شده بود و در طول جنگ جهاني اول به عنوان دقيقترين و خوشدست ترين تفنگ سبك بكار رفته بود جاي تفنگهاي روسي (ناگانت = نوغان) و انگليسي و... را در ارتش ايران گرفت. اين تفنگ توسط دو برادر آلماني به نام هاي «پتر پل» و «ويلهلم» ماوزر Mauser Brothers براي ارتش آلمان ساخته شده بود. كارخانه ماوزر بعدا شعبه خود را در شهر «برنو» واقع در ايالت موراوياي چك اسلواكي داير كرد و دولت ايران كه مشتري كمپاني «اشكودا» بود ترجيح داد كه تفنگهاي ماوزر ساخت شهر برنو Brno را خريداري كند و از آن پس در ايران نام «برنو» بر تفنگهاي ماوزر گذارده شد كه پنج تير و تك تير بودند. از دهه 1940، ايران خود دست به ساختن برنو زد و آن را در كارخانه هاي تسليحات (معروف به مسلسل سازي واقع در نزديكي دوشان تپه) و در دو نوع ساخت: برنو كوتاه و برنو معمولي. ميان دو جنگ اول و دوم جهاني بيش از يك ميليون ماوزر در آلمان و شهر برنو ساخته شد كه علاوه بر 11 لشكر پياده در ورماخت، ارتشهاي ژاپن و روماني هم به آن مجهز شده بودند. از اواخر دهه 1950 (سال 1957) به تدريج تفنگهاي نيمه خودكار آمريكايي «ام ـ 1» M_1 جاي برنو را در ارتش ايران گرفت. تفنگ «ام ـ1» كاليبر 30 در سال 1938 توسط مهندسي به نام «جان گارند John Garand» ساخته شده بود و ارتش آمريكا از آنها در جنگ جهاني دوم و جنگ كره استفاده كرده بود. ارتش آمريكا تا دهه 1960 به تدريج تفنگها «ام ـ 14» و بعدا «ام ـ 16» را در واحدهاي خود جانشين «ام ـ 1» كرده بود. از دهه 1970 ارتش ايران به وارد كردن تفنگHeckler&Koch G_3 هكلر و كخ (ژ ـ 3) و بعدا كالاشنيكوف Kalashnikov دست زد و.... اينك از برنو به علت زيبايي به عنوان تفنگ تشريفاتي استفاده مي شود. پس از خيانت شهريور 1320 (آگوست 1941) و مرخص شدن سربازان پادگانها، بسياري از برنوهاي ارتش به دست افراد ايل ها و عشاير و نيز راهزنان افتاد كه سالها باعث ناامني كشور بود.
ویشکا از جنگاوران زن ایرانزمین در دودمان اشکانیان است ، که به خاطر نشان دادن لیاقت در زمان ارد دوم به درجات بالای ارتش دست یافته بود. به همسرش سورنا گفت با کناره گیری سرورمان ارد (دوم) از پادشاهی ، شما هم از ارتش کناره گرفته اید مارک آنتوان (یکی از سه زمامدار حکومت سه نفره امپراتوری روم و حکمران مصر) قصد حمله به کیان امپراتوری ایرانزمین را دارد و شما رومیان را قبلا در "حران" شکست داده اید . سورنا پاسخ داد پس از کناره گیری ارد پادشاه کشورمان و روی کار آمدن فرهاد (چهارم) دیگر دستم به شمشیر نمی رود هر کاری را ، شوقی لازم است و این شوق دیگر در من نیست . ویشکا گفت چه شوقی مهمتر از حفظ خاک کشورمان .
سورنا گفت دو طرف شمشیربُرنده است اما شمشیر من تنها یک لبه دارد لبه دیگر آن پادشاهی است که از حکمرانی چشم فرو بسته ، شمشیر من هم دیگر شمشیر نیست ، اما تو می توانی همچون گذشته برای کشورمان در ارتش باقی بمانی . ویشکا ، فرهاد چهارم را در جنگ با قیصر روم مارک آنتوان یاری داد و پس از شکست خفت بار رومیان که به شانزده هزار کشته منجر شد و رومیان به شمال دریای سیاه (حدود اکراین امروزی ) فراری شدند ویشکا نیز از ارتش کنارگیری گرفت .
ارد بزرگ می گوید : ( ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند ). ویشکا و سورنا نماد چنین آزادگانی هستند .
اوج شکوه اشکانیان همزمان با پادشاهی ارد دوم بود، همان کسی که افسران خویش را آنگونه عزیز می داشت که فرزندانش هستند .
پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد كنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره، پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، كهكشان
رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل و طوفان، نعره توفنده اش
دكمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او ماهتاب
هیچ كس از جای او آگاه نیست
هیچ كس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این كار خداست
پرس وجو از كار او كاری خطاست
هرچه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، كورت می كند
تا شدی نزدیك، دورت می كند
كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم كه غرق آتشم
در دهان اژدهای سركشم
در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم، همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
...
تا كه یك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه، در یك روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر، اینجا كجاست؟
گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!
گفت: اینجا می شود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه كرد
با دل خود، گفتگویی تازه كرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟
گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...
...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیك تر
از رگ گردن به من نزدیك تر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاك و بی ریا
می توان با این خدا پرواز كرد
سفره ی دل را برایش باز كرد
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سكوت آواز خواند
می توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فكر می كردم خدا
با مردی كه در حال عبور بود برخورد کردم؛اووه !! معذرت میخوام...
من هم معذرت میخوام , دقت نکردم ...
ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه ,خداحافظی كردیم و به راهمان ادامه دادیم
اما در خانه با آنهایی كه دوستشان داریم چطور رفتار می كنیم ؟
كمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام كنارم ایستاد همینكه برگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه برو كنار“ ؛قلب کوچکش شکست و رفت
نفهمیدم كه چقدر تند حرف زدم ؛وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یك غریبه برخورد میكنی ، آداب معمول را رعایت میكنی اما با بچه ای كه دوستش داری بد رفتار می كني؛برو به كف آشپزخانه نگاه كن. آنجا نزدیك در، چند گل پیدا میكنی.آنها گلهایی هستند كه او برایت آورده است.خودش آنها را چیده؛ورتی و زرد و آبی ؛آرام ایستاده بود كه سورپرایزت بكنه
هرگز اشكهایی كه چشمهای كوچیكشو پر كرده بود ندیدی
در این لحظه احساس حقارت كردم و اشكهایم سرازیر شدند.
آرام رفتم و كنار تختش زانو زدم ؛بیدار شو كوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری كه امروز داشتم ؛نمیبایست اون طور سرت داد بکشم
گفت :اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم و گلها رو هم دوست دارم مخصوصا آبیه رو
گفت : اونا رو كنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو...
....
آیا میدانید كه اگر فردا بمیرید شركتی كه در آن كار میكنید به آسانی در ظرف یك روز برای شما جانشینی می آورد؟
اما خانواده ای كه به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد كرد.
و به این فكر كنید كه ما خود را وقف كارمیكنیم و نه خانواده مان!
چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !!
اینطور فكر نمیكنید؟!!
به راستی كلمه
“خانواده“ یعنی چه ؟؟