جان دهد عاقبت به خاطر دوست
کاين غزل ها براي خاطر اوست"
جانم به قربانت....
نگران نباش،هروقت آمدي نمي گويم :"ولي حالا چرا"
آخر قصه ي مارا همان اول لو دادند
همان جايي که گفتند:
يکي بود يکي نبود
دقيقا در انتهاي هر روز لحظه اي است
که نه امروز است و نه فردا
من آنجا منتظرم ...
مسئله ديگري که منجر به تأخير در اين پروژه شده، نزديکي انتخابات محلي آتن است که ماه آينده برگزار خواهد شد.
آريس استيليوتوپولوس، وزير امور ديني و آموزش يونان که در انتظار انتخاب شدن به عنوان شهردار آتن است، خواستار برگزاري رفراندوم براي ساخت مسجد در آتن شده است.
اين در حالي است که استيليوتوپولوس پيش از آنکه وزير شود، صراحتاً با ساخت يک مسجد در منطقه «وتانيکوس» آتن موافقت کرده بود.
البته چندي پيش يورگوس کاميليس، شهردار فعلي آتن، استيليوتوپولوس را به رفتارهاي متناقض و برقراري روابط دوستانه با راستگرايان افراطي و نقض کردن گفتههاي خود متهم کرده است.
بنابر گزارشها، استيليوتوپولوس اعلام کرده است که مردم بايد در مورد وجود مسجد تصميم بگيرند، اما به شيوه راستگرايان اضافه کرده که آتن ديگر جايي براي پناهندگان (اشاره به مسلمانان) ندارد.
شهر آتن زماني تعداد زيادي مسجد داشت که از دوران امپراتوري عثمانيها به جاي مانده بودند، اما پس از استقلال يونان و به ويژه پس از معاوضه مسيحيان ترکيه و مسلمانان يونان، بسياري از اين مساجد تعطيل شدند و يا به منظورهاي ديگري مورد استفاده قرار گرفتند.
با وجود اين، مذاکرات از سوي ترکها براي ساخت يک مسجد در آتن ادامه داشت که در سال 1851 و 1890 ميلادي از سوي مقامات آتني رد شد. تلاشهاي مصر نيز براي ساخت مسجد در سال 1934 متوقف شد.
در سال 2000 و همزمان با برگزاري بازيهاي المپيک در آتن، تلاشهاي جديدي براي ساخت يک مرکز اسلامي آغاز و مجدداً با مخالفت مسئولان متوقف شد. ساخت مسجد براي چندمين بار در سال 2006 به يک مسئله تبديل شد، اما «ماکيس وريديس»، وزير زيرساخت يونان در آن زمان مايل به پيگيري اين طرح نبود.
سرانجام در تابستان سال گذشته، مناقصه براي ساخت مسجد آتن برگزار شد که با مخالفتهاي شديد گروههاي راستگرا در اين کشور مواجه شده که اعتراضهاي خشونتآميزي را عليه ساخت مسجد به راه مياندازند.
مسلمانان آتن اکنون منتظر آن هستند که ببينند پس از روي کار آمدن شهردار جديد، پروژه ساخت مسجد آتن به کجا خواهد رسيد.
»
«اهميت فضاي مجازي به اندازه اهميت انقلاب اسلامي است»! عمق استراتژيک اين جمله راهبردي را فقط گوينده آن ميداند، کسي که ميگويد: «اگر ميتوانستم خودم مسئوليت اين شورا را به عهده ميگرفتم»، ولي امر مسلمين و نائب برحق امام زمان (عج) است.
"روح الله مؤمن نسب" در يادداشتي که در روزنامه جوان منتشر شده، افزوده است: شايد بتوان مدعي شد، فرمان تأسيس قدرتمندترين نهاد فضاي مجازي در ميان کشورهاي جهان، از مظلومترين فرامين امام خامنهاي است؛ فرماني که مخاطبان آن از سال 1390 موظف شدند نهادي را بنا کنند که «سرمايه گذاري وسيع و هدفمند در جهت بهره گيري حداکثري از فرصت ها» و «برنامه ريزي و هماهنگي مستمر به منظور صيانت از آسيب هاي ناشي از اينترنت» با تمام قدرت دنبال کند.
ترکيب اعضاء اين شورا نشان ميدهد فضاي مجازي از نگاه امام، ساحت ديگري است از فضاي واقعي و همه بخش هاي کشور بايد از هر بعدي آن را در حد و قامت فضاي واقعي مورد توجه قرار دهند.
ادامه مطلب...
چون گرمي نفسهايت را به يادم مي اندازد
صبح را دوست دارم چون مثل خيال تو هر روز به ديدنم مي آيد...
تو برايم تکرار بهترين شعر عشقي...
که هر صبح خواندن يک بيت از تو با قافيه دل من غزل ليلي و مجنون ديگري مي سازد..
صبحت بخير بهار من...
خداي خوب من؛
لحظه هايم را با تو آغاز مي کنم...
من زندگي را عشق را شعر را با نام تو آغار مي کنم
به سوي تو آغوشي از بندگي و تمنا باز مي کنم...
کفر بر چهار ستون استوار است: کنجکاوى (بيجا که از وسوسه نادرست و از اندازه عقل و خرد بيرون باشد) مکابره و زد و خورد نمودن (که آن در حدّ افراط يعنى تجاوز از حقّ است) دست کشيدن از حقّ (که آن در حدّ تفريط يعنى کوتاهى از حقّ است) دشمنى و زير بار حقّ نرفتن،
پس کسي که کنجکاوى (بيجا) کند در راه راست قدم ننهاده،
و کسي که بر اثر نادانى بسيار مکابره و زد و خورد نمايد کورى و نابينايى او از حقّ هميشگى است،
و کسي که از حقّ دست بکشد شايستگى نزد او زشت و زشتى و ناپسندى نيکو گردد، و به مستى گمراهى مست شود،
و کسي که دشمنى نموده زير بار حقّ نرود راههايش دشوار و کارش سخت و طريق بيرون آمدنش (از ضلالت و گمراهى) تنگ باشد.
حضرت آيت ا... بهجت:
در هر حال تعجیل در امر فرج و رفع نگرانی ها و نجات و اصلاح حال مؤمنین [این دعا] را بخوانیم: «اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الأمة بظهوره: خداوندا! به ظهور حضرت حجت این ناراحتی و نگرانی را از این امت برطرف فرما!»
اینوویک (Inuvik) شهری در قلمرو شمال غربی کشور کانادا و ۲۰۰ کیلومتری دایره قطب شمال است. این شهر که در سال ۱۹۹۱ تنها پنج مسلمان داشت به مرور و مهاجرت در حال حاضر که ۳۵۰۰ نفر جمعیت دارد بیش از یکصد مسلمان را در خود جای داده است . به همین منظور و با توجه به محل قبلی برای عبادت و مراسم خاص مذهبی بنیاد زبیده طالب در تدارک یک مسجد بودند اما به دلیل گرانی مواد اولیه در آن ناحیه از جهان و کمبود کارگر و هزینه های بالا سفارش یک مسجد پیش ساخته را به شرکتی در شهر وینی پگ در استان منیتوبا می دهند. پس از تکمیل این پروژه سفر چهار هزار کیلومتری زمینی و آبی خود را آغاز کرد تا بالاخره در محلی که برای آن آماده شده بود نصب گردد. گویا هزینه این مسجد بیش از ۳۰۰هزار دلار بوده است . ناگفته نماند مسلمانان اینوویک قبل از احداث این مسجد در یک کانکس کوچک به انجام فرایض دینی می پرداخته اند.
سوره مبارکه «فجر» به عنوان سوره ی امام حسین (علیه السلام) مشهور است[1]. امام صادق علیه السلام می فرمایند: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره ی حسین (علیه السلام) است. هر کس آن را بخواند با حسین بن علی (علیه السلام) در قیامت، در درجه ی اول او در بهشت خواهد بود[2].
در قسمت های نهائی این سوره، نفس آرام و مطمئنه مورد خطاب قرار گرفته است خداوند او را به سوی خود می خواند و داخل بندگان خاص خود می کند و سپس او را به بهشت جاودانگی دعوت می کند.[3]
مسلماً مصداق روشن نفس مطمئنه وجود مبارک امام حسین (علیه السلام) است و شاید به همین دلیل است که این سوره را سوره ی امام حسین (علیه السلام) نامیده اند.[4]
------------------------------------------------------
[1] تفسیر نسیم رحمت، جز 30 ـ 29، ص 389، تفسیر نمونه، ج 26، ص 439.
[2] همان، ص 390، مجمع البیان، ج 10، ص 730.
[3] الفجر،27-30يَأَيَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ*ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً*فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى*وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ*
[4] تفسیر نمونه، ج 36، ص 439.
محبّت از امور جایگزین ناپذیر است. چند وقت پیش یك نامهای را دریافت كردم که دختر خانمی نوشته بود، من غبطه میخورم به دختر خاله ام كه میبینم پدرش او را میبوسد. دوستش دارد، محبّتش میكند. امّا دریغ از یك بوسهای كه بابای ما به ما داشته باشد.
رسیدگی به همسر و فرزندان:
یكی از توصیههایی كه حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه) داشتند این بود كه میفرمودند: به خانه كه میرسید كتابها را بگذارید پشت در ولی مواظب باشید که ندزدند! یعنی طوری نشود كه وقتی به خانه میروید، تازه بخواهید چیزی بنویسید و کتابی بخوانید و بند كتاب و كامپیوتر و ... بشوید؛ اشتباه است، دیگر الآن باید یك وقتی را بگذارید برای زن و فرزند و اهل خانه.
تنظیم برنامه:
عمرتان را به سه 8 ساعت تقسیم کنید: 8 ساعت كار و تلاش؛ كه كار و تلاش ماها درسخوندن و درس دادن است. در هر حال، 8 ساعت بیرون درست كارکردن است. 8 ساعت هم برای خواب و استراحت؛ و 8 ساعت هم برای لذتهای حلال، تفكر و عبادت، كارهای شخصی و...
روزی حضرت ایشان برنامه بنده را تقریر كرده و فرمودند: "شما سحر از خانه میآیی بیرون و به نماز و حرم میروی، و برمیگردی خانه و صبحانه می خوری و بعد سر درس و كار تا ظهر؛ ظهر هم نماز خوانده و برمیگردی منزل ناهار را میخوری؛ اگر وقت خواب باشد نیمساعت هم میخوابی، بعد دو مرتبه میروی بیرون سركار و درس تا غروب، غروب هم نماز را میخوانی." تازه بعدش ما میرفتیم كتابخانه و گاهی اوقات درسهای فوقالعاده میرفتیم، حدود ساعت 10 به خانه برمیگشتیم.
آیت الله بهجت (ره) میفرمودند كه "برای چی وقتی میآیی خانه و زن و بچّه میآیند دور و برتان، تازه كتاب باز میكنید و میگویید میخواهم اینها را كه صبح تا حالا خواندم مطالعه كنم؟ چون فردا میخواهم آن درس را مباحثه كنم؟ باید طوری برنامهریزی كنید كه وقت زن و بچّه ضایع نشود و به آن ها هم برسید. اهل خانواده هم حقوقی دارند. بالأخره زن و بچه و حتّی خود آدم نیازهایی دارد که اگر لذّتهای حلال نباشد همان عبادتش هم با نشاط نیست، درس خواندنش هم نشاط چندانی ندارد."
معمولاً امثال ماها كمتر به این امر توجه میكنیم، زن و بچّه را رها میكنیم به حال خودشان، و خودمان را مدیون اینها میكنیم. نباید غافل شد از این كه اگر پول کمتر باشد، زندگی می گذرد؛ ولی زن، دختر و پسر آدم، كمبود محبّت را از کجا جبران کنند؟ در خانه چه کسی را باید بزند و بگوید محبّت میخواهم؟ اگر مابه موقع و اندازه به زن و فرزندان محبّت ابراز نداریم، باید عوارض پس از آن را پذیرا باشیم. پول و امور مادی را می توان از خویشان، صندوق و یا کسی قرض گرفت، امّا محبّت را هیچ کس جز مرد و زن نسبت به فرزندان و مرد نسبت به همسر نمی تواند جبران کند. پس باید آدم مواظب باشد كه حق همسر و فرزندانش بخاطر این كه چیزی را کسب و یا جبران كند، ضایع نسازد. محبّت از امور جایگزین ناپذیر است. چند وقت پیش یك نامهای را دریافت كردم که دختر خانمی نوشته بود، من غبطه میخورم به دختر خاله ام كه میبینم پدرش او را میبوسد. دوستش دارد، محبّتش میكند. امّا دریغ از یك بوسهای كه بابای ما به ما داشته باشد. تنها حواس او به رفتار ما در منزل معطوف است. او همه ما را خسته کرده و پیوسته می گوید بکن! نکن!...
این چیزی بود كه ما از استاد گرامی حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) یاد گرفتیم كه باید نسبت به خانه و خانواده بسیار اهمیّت داد و مواظبت كرد كه حق بچهها بخاطر دیگران، یا كتاب و درس ضایع نشود.
------------------------------
گفتارهایی از مرتضی آقا تهرانی
در كتاب «اسرار معراج» اين حديث بسيار مهم و جالب و حيرتآور را مى خوانيم : در زمان رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله در شهر مدينه، شخصى بود بسيار ظاهر الصلاح، به طورى كه كسى در حق او در هيچ موردى، گمان سوء و ظن خلاف نداشت .
شايد بسيارى از مردم در برخورد با او از وى طلب دعا مىكردند، ولى او بدون توجه به ظاهر آراسته خويش، در بعضى از شبها به خانه مردم مدينه، دستبرد مىزد ! !
شبى براى دزدى از ديوار خانهاى بالا رفت، اثاث زيادى در آن خانه بود و در ميان خانه به غير از يك زن جوان تنها كسى نبود، عجيب خوشحال شد كه امشب علاوه بر به چنگ آوردن مال فراوان، در رختخواب عيش و عشرت هم شركت خواهم كرد .
همان طور كه در دل تاريكى بر سر ديوار، منظره فريبنده اثاث خانه و چهره دلرباى زن را مىنگريست، به فكر فرو رفت : دزدى تا كى، ننگ تا چه مدت، براى چه بايد زحمات انبيا و اوليا را از ياد برد، عاقبت اين همه گناه و فساد چه خواهد شد، مگر براى من مرگ و برزخ و قيامت و محاكمات الهيه نيست، در پيشگاه حق و در دادگاه عدل، جواب اين همه ظلم و جنايت را چگونه بايد داد ؟ ! !
آرى، با ادامه اين اعمال به روزى خواهم رسيد كه براى من راه گريز و فرار از چنگال عدالت نخواهد بود، آن روز پس از اتمام حجت حق، مبتلا به غضب خداوندى مىشوم و از پس آن به زندان آتش خواهم افتاد و در آن صورت انتقام آلودگىهايم را پس خواهم داد ! !
پس از اندكى تأمل و فكر، از دزدى و تجاوز به آن زن، سخت پشيمان شد و با دست تهى به خانه بازگشت .
به وقت صبح خود را به لباس آراستگان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدس رسول اكرم صلىاللهعليهوآله آمد و در حضور آن جناب نشست !
ناگهان ديد، زن صاحب خانهاى كه شب گذشته براى دزدى اثاث آن، در نظر گرفته بود به محضر رسول اكرم صلىاللهعليهوآله آمد، عرضه داشت : اى رسول خدا ! زن بىشوهرى هستم همراه با ثروتى زياد، پس از چند ازدواج ديگر قصد شوهر كردن نداشتم، اما ديشب به نظرم رسيد كه دزدى به خانهام راه پيدا كرده، گر چه چيزى نبرده، ولى مرا وحشت زده كرده، از اين پس مىترسم در تنهايى ادامه زندگى دهم، اگر صلاح مىدانيد براى من همسرى انتخاب كنيد
حضرت اشاره به آن مرد ـ يعنى به دزد شب گذشته ـ كردند و فرمودند : اگر ميل دارى، تو را به آن شخص تزويج كنم، زن به چهره مرد خيره شد، او را پسنديد و نسبت به او اظهار ميل و رغبت كرد .
پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله عقد آن زن را براى آن مرد بست، سپس هر دو به منزل آمدند، دزد در كمال نشاط و شادى داستان خود را براى آن زن تعريف كرد و به او گفت : اگر شب گذشته ثروتت را مىبردم و دامن عفتت را آلوده مىكردم، علاوه بر اين كه يك شب بيشتر در كنار تو نبودم، آتش غضب هميشگى حق را، براى خود برمىافروختم، ولى در عاقبت كار فكر كردم و بر هجوم هواى نفس صبر و استقامت ورزيدم و در نتيجه براى هميشه به ثروت حلال و زوجه صالحه و عاقبت خوش و سعادت ابد رسيدم ! !
شاه عباس صفوى در شهر اصفهان با اندرونى خود سخت عصبانى شده و خشمگين مىشود ، در پى غضب او، دخترش از خانه خارج شده و شب بر نمىگردد ، خبر بازنگشتن دختر به شاه مىرسد ، بر ناموس خود كه از زيبايى خيره كنندهاى بهره داشت سخت به وحشت مىافتد ، ماموران تجسّس در تمام شهر به تكاپو افتاده ولى او را نمىيابند .
دختر به وقت خواب وارد مدرسه طلاّب مىشود و از اتفاق به درب حجره محمد باقر استرآبادى كه طلبهاى جوان و فاضل بود مىرود ، درب حجره را مىزند ، محمد باقر درب را باز مىكند ، دختر بدون مقدمه وارد حجره شده و به او مىگويد : از بزرگزادگان شهرم و خانوادهام صاحب قدرت ، اگر در برابر بودنم مقاومت كنى تو را به سياست سختى دچار مىكنم . طلبه جوان از ترس او را جا مىدهد ، دختر غذا مىطلبد ، طلبه مىگويد : جز نان خشك و ماست چيزى ندارم ، مىگويد : بياور ، غذا مىخورد و مىخوابد ، وسوسه به طلبه حمله مىكند ، ولى او با پناه بردن به حق دفع وسوسه مىكند ، آتش غريزه شعله مىكشد ، او آتش غريزه را با گرفتن تك تك انگشتانش به روى آتش چراغ خاموش مىكند ، مأموران تجسّس به وقت صبح گذرشان به مدرسه مىافتد ، احتمال بودن دختر را در آنجا نمىدادند ، ولى دختر از حجره بيرون آمد ، چون او را يافتند با صاحب حجره به عالى قاپو منتقل كردند . عباس صفوى از محمد باقر سؤال مىكند كه شب گذشته در برخورد با اين چهره زيبا چه كردى ؟ انگشتان سوخته را نشان مىدهد ، از طرفى خبر سلامت دختر را از اهل حرم مىگيرد ، چون از سلامت فرزندش مطلع مىشود ، بسيار خوشحال مىشود ، به دختر پيشنهاد ازدواج با آن طلبه را مىدهد ، دختر از شدت پاكى آن جوانمرد بهت زده بود ، قبول مىكند ، بزرگان را مىخوانند و عقد دختر را براى طلبه فقير مازندرانى مىبندند و از آن به بعد است كه او مشهور به مير داماد مىشود و چيزى نمىگذرد كه اعلم علماى عصر گشته و شاگردانى بس بزرگ هم چون ملا صدراى شيرازى تربيت مىكند !
از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت شده است که در روز عاشورا پس از حرکت سپاه دشمن به سوی خیمه ها، امام حسین علیه السلام شتر خود را خواست و بر آن سوار شد و فریاد زد: « ای مردم! سخنان مرا بشنوید و در جنگ شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق شما بر من است موعظه کنم و عذر خود را برای شما آشکار سازم. پس اگر انصراف دهید سعادتمند خواهید شد و اگر انصراف ندهید، «خوب بنگرید تا کار شما باعث اندوه شما نگردد. آن گاه درباره من آنچه می خواهید انجام دهید و مهلتم ندهید» (سوره یونس، آیه 71)، «همانا ولی من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست سرپرست و یار مردان شایسته» (سوره اعراف، آیه 196)
سپس حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و فرشتگانش و پیامبران درود فرستاد و از هیچ سخنوری پیش از آن و پس از آن، سخنی بلیغ تر و رساتر از سخنان امام علیه السلام شنیده نشد. آن گاه فرمود: «اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجید و ببینید من کیستم.
آن گاه به خود آیید، خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین او و پسر عمویش و اولین مؤمنی که پیامبر را تصدیق کرد نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب که با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا نشنیده اید که رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشت هستند؟ اگر سخنان مرا تصدیق می کنید حق همین است.
و به خدا سوگند از روزی که دانسته ام خدا با دروغگوها دشمن است دروغ نگفته ام. و اگر مرا تکذیب می کنید به یقین در میان شما کسانی هستند که اگر از آنان بپرسید شما را به آنچه من گفتم آگاهی دهند. از «جابر بن عبدالله انصاری» بپرسید. از «ابا سعید خدری» و «سهل بن سعد ساعدی» و «زید بن ارقم» و «انس بن مالک» بپرسید تا به شما بگویند که این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند.
آیا این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله از ریختن خون من جلوگیری نمی کند؟
«شمر بن ذی الجوشن» گفت: اگر چنین است که تو می گویی من هرگز خدا را با عقیده راسخ عبادت نکرده باشم؛ (یعنی من نمی دانم چه می گویی.)
«حبیب بن مظاهر» به او گفت: به خدا سوگند من معتقدم که تو خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش می کنی و من گواهی می دهم که تو راست می گویی و نمی دانی که امام چه می گوید! چرا که خداوند بر دل تو مُهر غفلت زده است.
امام علیه السلام فرمود: «اگر در این سخن تردید دارید آیا در این نیز تردید دارید که من پسر دختر پیغمبر شما هستم؟ به خدا در میان شرق و مغرب پسر دختر پیامبری جز من نیست؛ چه در میان شما و چه در میان غیر شما وای بر شما! آیا کسی از شما را کشته ام تا خون او را از من بخواهید؟ یا مالی از شما برده ام؟ یا قصاص جراحتی از من می خواهید؟» در این هنگام بود که همه آنان خاموش شدند و سخنی نگفتند.
آن گاه امام فریاد زد: ای «شبت بن ربعی» و ای «حجار بن الجبر» و ای «قیس بن اشعث» و ای «یزید بن حارث» آیا شما به من ننوشتید که میوه ها رسیده است و باغها سرسبز شده است و با لشگری آماده برای یاری تو وارد خواهیم شد؟»
قیس بن اشعث گفت: «ما نمی دانیم تو چه می گویی ولی به حکم پسر عمویت « عبیدالله » تن در ده؛ زیرا ایشان جز چیزی که تو دوست داری درباره تو انجام نخواهند داد.»
امام حسین فرمود: «نه به خدا، نه دست خواری به شما خواهم داد و نه مانند بندگان فرار خواهم کرد. ای بندگان خدا من به پروردگار خود و پرودگار شما پناه می برم از این که آزاری به من برسانید» (سوره دخان، آیه 20) به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم از هر سرکش که به روز جزا ایمان نیاورد.
آن گاه شتر خویش را خواباند و به «عقبه بن سمعان» دستور داد آن را دور کند. پس از آن سپاه دشمن به سوی آن امام حمله بردند.
تصویری ناب از داخل ضریح مطهر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود.
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: «الذين آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».
پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد كنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره، پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، كهكشان
رعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل و طوفان، نعره توفنده اش
دكمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او ماهتاب
هیچ كس از جای او آگاه نیست
هیچ كس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این كار خداست
پرس وجو از كار او كاری خطاست
هرچه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، كورت می كند
تا شدی نزدیك، دورت می كند
كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم كه غرق آتشم
در دهان اژدهای سركشم
در دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم، همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
...
تا كه یك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه، در یك روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر، اینجا كجاست؟
گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!
گفت: اینجا می شود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه كرد
با دل خود، گفتگویی تازه كرد
گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟
گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...
...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیك تر
از رگ گردن به من نزدیك تر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاك و بی ریا
می توان با این خدا پرواز كرد
سفره ی دل را برایش باز كرد
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سكوت آواز خواند
می توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فكر می كردم خدا
قیام مختار ثقفی به خونخواهی شهدای کربلا 12 ربیع الاول آغاز و بواسطه آن مختار بسیاری از جنایتکاران کربلا را به هلاکت رساند.
مختار بن ابى عبیده ثقفى و خاندان مبارز وى ، به ویژه عمویش سعد بن مسعود، همگى از علاقمندان امام علی (ع) و فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و ازطرفداران و محبان اهل بیت بودند.
در آغاز قیام امام حسین(ع)، مختار از هواداران اصلى آن حضرت در کوفه بود و به شدت با حکومت یزید مخالفت مىورزید و هنگامى که مسلم بن عقیل، نماینده امام حسین وارد کوفه شد، در خانه مختار، منزل گزید و از همین جا، قیام ضد اموى را رهبرى مىکرد ولى در روز قیام مسلم بن عقیل که پیش از موعد مقرر به وقوع پیوست مختار در کوفه نبود و زمانى به کوفه برگشت که مسلم بن عقیل، شهید و عبیدالله بن زیاد بر شهر تسلط کامل یافته بود و مختار به محض ورود به شهر دستگیر و زندانى شد و با بزرگانى از شیعه، هم چون میثم تمار، عبدالله بن حارث و بسیارى از دوستداران اهلبیت در زندان، هم بند شد و روحیه رزمى تازهاى یافت.
ادامه مطلب...
ـ سرزمین وحی، مکه. مسجدالحرام. از آنجا شروع شد انقلاب حسین.
سرزمین وحی، مکه، مسجدالحرام. از انجا شروع می شود. انقلاب مهدی!
ـ همه جا گفته اند. توی قرآن، سنت. عاشورای حسین برای همین بود اصلا.
امر به معروف، نهی از منکر. قبل از این که بیاید اما، وارونه اش می کنند مردم.
امر به منکر، نهی از معروف.
ـ اسمش را گذاشته اند مقام امام زمان. کربلا. درست کنار شریعه ی فرات.
می گویند ملک امام زمان است. همان جایی که عمویش عباس از اسب افتاد.
ـ علی اکبر، عباس، علی اصغر... حسین هم افتاد. پرچم خاندان پیامبر افتاده بود میان میدان و دیگر کسی نبود آن را بردارد...
أین الطالب بدم المقتول بکربلاء؟
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد .
او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی .
گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟!
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟!!
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟!!
این کامل ترین تصویری است که بشر تا حال حاضر از جهان هستی به دست آورده است. حاصل ۱۰ سال جمع آوری اطلاعات یک تصویر سه بعدی است که شامل ۴۳ هزار کهکشان است و تا ۳۸۰ میلیون سال نوری گسترش دارد.
جهت گیری سه بعدی کهکشان ها و اجرام آسمانی نیز در این نقشه مشخص شده بنابراین با اطلاعات خام موجود می توانید یک نسخه سه بعدی از جهان را هم تولید کنید. هر چند شاید نقشه ده سال دیگر چندین برابر شده باشد. چرا که احتمالا هنوز اطلاعات ما از جهان هستی بسیار ناکامل است. اما فعلا تا ۴۳ هزار کهکشان بعدی را بلدیم!
اگر می خواهید بدانید ما کجا هستیم باید بدانید که کهکشان راه شیری تقریبا یک نقطه کوچک در وسط های نقشه محسوب میشود. فکر منظومه شمسی را هم نکنید چون که خیلی کوچک تر از آن است که در این تصویر قابل دیدن باشد!